هرچند که مکتب ادبی- هنري «سوررئالیسم »در ابتداي قرن بیستم پدیدار شد، اما پیام و محتواي این جنبش وسیع، از راه هاي مختلف و عناوین متفاوت در طول قرنها بیان شده اند .مسائلی که سوررئالیسم مطرح می کند، احساسات را برمی انگیزد، وراه حل هایی که ارائه می کند، پیش از این در بسیاري از آثار ادبی، فلسفی و اخلاقی به معناي عام آن و آثار علمی یا شبه علمی بکار رفته است که تا حال هنرمندان معاصر از آن استفاده مینمایند.
آنچه که در بحث و بررسی این مقاله بر آن تأکید شده، عبارت از روشن نمودن اساسات است که مکتب سوررئالیسم توانست به موازات مشکلات و مصائب ناشی ازدگرگونی هاي فکري و ماده گراي قرن گذشته، براي اندیشه پسامدرن به ارمغان آورد. مطلب اساسی عبارت از بررسی این سبک هنری است .براي این کار بهتر آن است که ابتد ا اندیشه فکری سوررئالیسم ، سپس هنرمندان مشهور این مکتب را به تفصیل توضیح دهیم.
سورئالیسم (Surrealism)
فراواقعگرایی یا سوررئالیسم یکی از جنبشهای معروف هنری در قرن بیستم است. زمانی که دادائیسم در حال از بین رفتن بود، پیروان آن به دور آندره برتون که خود نیز زمانی از دادائیستها بود گرد آمدند و طرح مکتب جدیدی را ریختند که در سال ۱۹۲۲ به طور رسمی فراواقعگرایی نامیده شد.
فراواقعگرایی (سوررئالیسم) محصول تغییرات بعد از جنگ جهانی اول و فراموشی دادائیسم بود که از سال ۱۹۲۱ آغاز شد. ظهور سوررئالیسم زمانی بود که نظریههای فروید روانشناس اتریشی درباره ضمیر ناخودآگاه و رویا و واپس زدگی (سرکوب)، فرهیختگان اروپا را به خود مشغول کرده بود. آندره برتون و لوئی آراگون که هر دو پزشک امراض روانی بودند از تحقیقهای فروید الهام گرفتند و پایه مکتب جدید خود را بر فعالیت ضمیر ناخودٱگاه بنا نهادند. از فراواقع گرایان مشهور می توان به سالوادور دالی و رنه ماگریت اشاره کرد.
اغلب مورخین و محققین هنر بر این باورند، روزی که آندره برتون «Andre Breton» شاعر، نویسنده، روانشناس و نظریه پرداز فرانسوی (1896) نخستین بیانیه سورئالیسم را در سال 1924در پاریس منتشر کرد، تاریخ تولد سورئالیسم «Surrealism» محسوب می شود. اما برخی از کارهای برتون که می توان آنا را سورئالیستی خواند پیش از این تاریخ نگارش یافته اند»(1- ص432 ).
در ابتدا سورئالیسم به عنوان یک حرکت ادبی آغاز شد. این نهضت به شدت به شخصیت برتون، که رهبری ایدئولوژیک آن را بر عهده دار شد، متکی بود. برتون دانشجوی روانپزشکی بود و دوران خدمتش را در «بیمارستان نظامی نانت» گذرانده و با بیماران روانی کار کرده بود. بنابراین با روانکاوی و روش درمانی آن آشنا بود. او همچنین به مطالعه پزشکی پرداخته و با کار «زیگموند فروید» در زمینه روانشناسی تحلیلی، ضمیر ناخودآگاه و تعبیر رویا بر مبنای تداعی آزاد تصورات، مانوس بود. این تجربه شالوده آثار ادبی او را در حیطه سورئالیسم فراهم کرد. وی به گونه ای از واقعیت مطلق که در آمیزه ای از رویا، و واقعیت است ایمان دشت و معتقد بود که در جهان، واقعیت برتری وجود دارد که در ضمیر ناخودآگاه انسان نهفته است. با این باور که تنها راه یا بهترین و بزرگترین راه عبور از موقعیت سکون و نجات خودش از چنگاه عقلانیت هنر دوران، تکیه بر ناخودآگاهی است.
قطعا اوتامیسم(خودکاری یا خود انگیختگی) مفهوم اصلی نظام فکری برتون بود؛ نوعی هدایت جادویی که از ناخودآگاه او نشات گرفته و اشعار، مقالات و سایر نوشته های او را شکل می داد. نقاشان و مجسمه سازان نیز بعد ها از همین شیوه در تولید آثارشان سود بردند.
سورئالیست ها در پی آن بودند که تحت تعلیم برتون در یابند که «در اعماق ذهن انسان چه می گذرد که خود از آن بی خبر است» آنها برای مطالعه، در مورد رویا، خواب، طراحی کودکان و هنر دیوانگان تحقیق کردند، که بدون شک از اولین حرکت های مطالعاتی خودآگاهانه و موثر بود.
آندره برتون در مصاحبه ای در مورد نوشتن خود به خود می گوید: «اگر بخواهیم نوشتن به راستی خود به خود باشد، باید ذهن را از قید وسوسه های دنیای بیرون و همچنین از دغدغه های فردی که ماهیت سوداگرانه یا احساساتی دارند، خلاص کنیم. این نوع فاصله گرفتن از دیرباز چیزی در قلمرو اندیشه شرقی بوده و نه اندیشه غربی و برای ذهن غربی مستلزم تنش یا تلاشی مداوم است.
با روش های منطقی عقل هیچگاه نمی توان به منطقه تاریک ضمیر ناخودآگاه و دفینه تصویرها و خاطره های آن دست یافت؛ رویا، یکی از مهمترین راه های دستیابی به آن است. از نظر برتون، نیروهای محرکی که خود را از طریق رویاها و روند خود به خودی «اوهامی که چیزهای واقعی می آفرینند» بیان می کنند، «از ارزشی قطعی» برخوردارند. حافظه انسان این تجربه های رویا و انگیزش های ناخودآگاه را، حتی به هنگام بیداری، زنده نگه می دارد. اشارات القایی ضمیر ناخودآگاه بر خودآگاهی اثر می گذارد؛ اما از آن رو که به طور ناگهانی و از پیش حساب نشده به درون قلمرو منطق راه میابند و به سبب آن خاستگاه هایشان را نمی شناسیم، از این قلمرو بر کنار و به قلمرو «تصادف» ارجاع می شوند. بدینسان جذابترین تجربیات محکوم به خاموشی اند.
آندره برتون می گوید: جنبش ما، حرکتی بر خلاف جریان آب بود. ما با واکنشی قهر آمیز در برابر بی مایگی و سترون شدگی فکر که نتیجه قرن ها عقل گراییبود، به هر چیز شگفت روی آوردیم و بی هیچ قید و شرط از ان هواداری کردیم. در این مورد عبارتی از بیانیه سال 1924می تواند روشنگر باشد «صریح حرف بزنیم: شگفت همیشه زیباست، هر چیز شگفت زیباست، در واقع فقط چیز شگفت زیباست(2- ص15)..
استنتاج های زیباشناختی این نظریه، روشن و ساده است: عنصر شگفت انگیز به تنهایی می تواند هنر را بارور سازد و بیانی پر بار ب حساسیت بشری که از ناخودآگاه تغذیه می شود،بخشد. وظیفه هنرمند این است که شگفت انگیز را به خودنمایی وا دارد؛ و در این امر او می تواند روش های بس گونه گون به کار بندد. نویسنده در حالتی نیمه بیدار، با رها کردن قلم خویش نجواهای اندیش مهار نشده اش را به ثبت می رساند. نگارش «خودکار»، تصاویر ذهنی و تداعی ها را به سطح خودآگاهی می آورد و می توان آن را نوعی «اندیشه نگاری» بی واسطه نامید. در این اسلوب، کیفیت های خود انگیخته، شگفت انگیز و «غیر معقولی بی واسطه» رخ می نمایند؛ و هر آنچه از سوی ناخودآگاه می رسد، به منزله واقعیت انگاشته می شود.
آندره برتون در تعریف سورئالیسم می گوید: «سورئالیسم = خودکاری روانی ناب که از طریق آن، تبیین کارکرد واقعی اندیشه به صورت کلام، نوشتار و یا هر فعالیت دیگر را بر عهده می گیریم؛ اندیشه هایی که فارغ از هرگونه نظارت عقل یا ملاحظات زیباشناختی یا اخلاقی تلقین می شوند. سورئالیسم متکی بر اعتقاد به واقعیت برتر تداعی هایی است که قبلا واپس زده می شدند؛ متکی بر اعتقاد مطلق رویا و به نقش بی غرضانه تفکر است.
چنین رویکردی را می توان با مراجعه به روند طراحی و خلق آثار هنری، در گروهی از هنرمندان و معماران یافت که این امر نقش مهمی را در دگرگونی درونی و ظهور نوعی هوشیاری مبتنی بر شهود و الهامی درونی را باعث می شود. چنانکه در گونه ای از تمرینات معماری جهت تقویت ذهن و ترغیب دست بر طراحی از شیوه ای مشابه استفاده می شود. در این نوع تمرین از کارآموز خواشته می شود که بدون هیچ پیش زمینه ذهنی و تنها با تکیه بر ناخودآگاه خویش، بدون هیچ فکری شروع به ترسیم خطوطی از هز نوعی که باشد بکنند. استاد مورد نظر در حین انجام کار نقش کنترل کننده و اصلاح گر را بر عهده دارد و سعی می کند آشفتگی ذهنی و یا مشکلات و گره های موجود در طراحی دانشجویان را بر طرف کند. چنین اسکیس هایی معمولا با زمان بندی کوتا انجام می شوند و بسیار بر افزایش خلاقیت و تجسم دانشجویان موثر است » (4- ص 340 ).
تاثیر سورئالیسم بر نقاشی و مجسمه سازی:
آثار نقاشی و مجسمه سازی سورئالیستی به دو بخش و مقوله متفاوت تقسیم می شوند؛ از طرفی، گروهی از سورئالیست ها خودانگیختگی را با تجربه های مرتبط با عالم رویا در آمیختند. آندره ماسون «Andre Masson» یکی از رهبران گروه نخست است. او در سال1924در برخی از پیش طرح هایی که با استفاده از قلم و مرکب کشید از روش اوتوماتیسم بهره گرفت. این کارها غالبا به شیوه آزاد طراحی شده و بیانگر تحرک، پویای، خوش بینی و امید بودند.
تقریبا کلیه نقاشی های ماسون، که در نیمه دوم دهه 1920به وجود آمده و همین سبک را برای تولید آثار بعدی تثبیت کردند، گوشه ای از جالب ترین کارهای او را تشکلی می دهند، این نقاشی ها کاملا ثمره تصادف بودند. ماسون پرده نقاشی را رو زمین می نهاد، سطح آنرا با چسب پوشانده و آنگاه روی آن شن می پاشید. جاییکه لایه های چسب ضخیم تر بود چند لایه شن جمع می شد . میان این قسمت ها با قسمت های خالی بوم، که هنرمند آنرا رنگ آمیزی می کرد تضاد شدیدی ایجاد می شد»(5- ص9101).
رنه مارگریت «Rene Magritte» وسالوادور دالی «Salvador Dali» شاخص ترین چهره های گروهی محسوب می شوند که گرایش به عالم رویا در آثارشان مشهود است. این دو در ارایه کمپوزیسیون های تصویری با پیروی از قواعد مرسوم پرسپکتیو تخصص و مهارت داشتند و پاره ای آثار قابل توجه و پر معنی حلق کردند» (6- ص515).
رنه ماگریت «Rene Magritte» (1898-1967)
رنه ماگریت، هنرمند بلژیکی، از لحاظ شخصیت و طرز رفتار اجتماعی در نقطه مقابل دالی قرار می گیرد ولی به لحاظ سبک کاری، رویا نقش مهمی را در آثار او بر عهده دارد. او نیز همچون بسیاری از نقاشان سورئالیست، کارش را با شگفت زدگی از دیدن آثار جورجو دی کی ریکو ( KGiorgiodeChirico ) آغاز کرد. نقاشی های ماگریت از کژنمایی های غریب، موجودات هیولاوار و صحنه های شوم و زننده عاری هستند. به دیگر سخن، عنصری به سنجیدگی اندیشه – و به ویژه نوعی منطق تصویری – بر راز پردازی او تسلط دارد. با اینحال، ماگریت اصل عمده سورئالیستی، یعنی استقرار اشیاء غیر مرتبط در محیطی غیر متجانس را کاملا رعایت می کرد. غالبه سورئالیسم ماگریت را تحت عنوان رئالیسم جادویی مورد بررسی قرار می دهند. «رئالیسم جادویی» که در دهه های چهارم و پنجم و نیز در سال های اخیر در اروپت و آمریکا رونق یافت، به معناری نمایش موشکافانه و واقع نمایانه صحنه های عادی و بدون هیچ کژنمایی عجیب و هیولاوار است: جادو از تقارن خیالپردازانه اجزاء یا حوادثی پدید می آید که طبیعتا به یکدیگر تعلق ندارند.
سالوادور فلیب دالی «Salvador Dali» (1904-1989)
سالوادور فلیب دالی نقاش بزرگ و مشهور اسپانیایی در 11ماه مه سال 1904میلادی در روستای نزدیکی شهر مادرید به نام میگرز چشم به جهان گشود. او به سبک ها و تکنیک های مختلفی در طول زندگی هنری خویش پرداخته و آثار با ارزشی را خلق کرد. دالی در سال 1929به طور رسمی به جمع هنرمندان سورئالیسم پیوست. دالی طنز و شوخی را دست مایةکار خود قرار داد و از حالتها و مظاهر جدی و پرصلابت جلوههای زندگی دوری جست. او رنگها را به شرافت و التهاب کشاند و از تفکرات فروید در خیال و خاطرة خود در شناختن حقیقت برتر و تلقیات رویاها بهره برد و برای رشد افکار حاصل از ذهن ناخودآگاه خود، شروع کرد به چیره شدن بر اوهام و افکار پوچش که آن را خطرناک توصیف میکرد او به عنوان یک نقاش، تکنیکهای آسان غیرمعمول را نمایش داد . در اواخر سال 1920دو حادثه باعث تکمیل شدن سبک هنری او شد که یکی کشف نوشتههای زیگموند فروید در مورد عشقِ فراوان به تصورات ذهنی ناخودآگاه بود و دیگری وابستگی او به مکتب سوررئالیسم. از سال 1929تا 1937تابلوهایی را کشید که سبک نقاشی او با سرعت فوقالعادهای به کمال رسانید. به نحوی که او را بهترین نقاش سوررئالیست جهان ساخت. اگر چه سالوادور دالی شاید معروفترین هنرمند سوررئالیسم باشد اما او تنها سوررئالیست نیست. آثار او سبکهای مختلفی از امپرسیونیسم تا سبکهای قدیمیتر را میپوشاند و بازتاب آنها روی آثارش سلطه هنری فوقالعادة او را بر روی کارش نشان میدهد»(7- ص107).
هنگامی که جنگ جهانی دوم آغاز شد به نظر می رسید سورئالیسم، این مهم ترین و نیرومند ترین جنبش هنری سال های بین دو جنگ، توان و انگیزه خود را از دست داده است، اما جنبش سورئالسیم بلافاصله پس از شروع جنگ وارد نیویورک شد و همچنان زنده و پویا به حیات خود ادامه داد. در میان تبعیدیان سورئالیست که از اروپای جنگ زده گریخته و به در آمریکا مامن گزیده بودند باید از آندره برتون و جمعی از مشهورترین نقاشان سورئالسیت همچون ماکس ارنست (1891-1976) روبرتوماتا (متولد 1912)، سالوادور دالی و آندره ماسون (1896-1987) یاد کرد. اندکی بعد پگی گوگنهایم با ماکس ارنست ازدواج کرده و گالری «هنر این قرن» را در سال 1942تاسیس کرد. این گالری به سرعت مرکز فعالیت سورئالیست ها شد و بسیاری از نقاشان مهم آمریکایی در دهه 1940آثار خود را در آن به نمایش گذاشتند.
بدین ترتیب شرایط سورئالیست های تبعیدی در نیویورک رو به بهبود نهاد. در این محیط جدید و مشحون از نشاط و شور، بحث و جدل های سیاسی چندان موضوعیت نداشت و در عوض وجود زمینه های آزاد رقابت هنری، فضایی تازه و بالنده برای هنرمندان پدید آورد. در همین فضا هنرمندان مهاجر اروپایی همتایان آمریکایی خود را از گرایش های سورئالیسم اروپایی متاثر ساختند که در یک تدوام و کنش فکری به تولید آثار نقاشی و مجسمه هایی با ویژگی های سورئالیستی و در نهایت به شکل گری اکسپرسیونیسم انتزاعی انجامید.»(8-ص404).
پوهنیار عبدالوهاب مهمند